یادداشت، محمد مهدی رحیمی غرب آسیا اگر انقلاب اسلامی ایران نبود؟

به گزارش آذر در حالی قطار انقلاب اسلامی ایران با پشت سرگذاشتن چهل منزل، وارد پنجمین دهه حیات خود می شود که از فردای پیروزیش، خیلی از تحلیلگران و مقامات خارجی وعده سرنگونی قریب الوقوع آنرا می دادند.

خبرگزاری مهر، گروه سیاست، محمد مهدی رحیمی: در حالی قطار انقلاب اسلامی ایران با پشت سرگذاشتن چهل منزل، وارد پنجمین دهه حیات خود می شود که از فردای پیروزیش، خیلی از تحلیلگران و مقامات خارجی وعده سرنگونی قریب الوقوع آنرا می دادند. حالا سوال اساسی اینجاست که این میزان توجه و پرداختن دولت ها و البته ملت ها به انقلاب ایران از کجا نشات می گیرد؟
برای پاسخ به این سوال ابتدا باید نگاهی به زمانه وقوع انقلاب کرد. در آن دوران آمریکا بعنوان قدرت برتر جهان، در منطقه مهم و راهبردی غرب آسیا سیاست دوستونی را در پیش گرفته بود که ستون اصلی آن ایران و حکومت دست نشانده پهلوی بود. از جانب دیگر پروژه اسلام ستیزی و از بین بردن مظاهر دینی به نام روشنفکری هم که آتاتورک از ترکیه شروع کرده بود از جانب پهلوی ها در ایران دنبال شده و آروزی سیاستمداران و تئوریسینهای غربی برای تولید منطقه ای عاری از دیانت و مذهب و مستعد اجرای استعماری ترین برنامه ها در حال تحقق بود.
علاوه بر این ملت های مسلمان منطقه در بدترین دوران استبداد حکومتی و خفقان به سر می بردند و معدود حرکت های مردمی صورت گرفته در بعضی کشورها، به شکست سنگین و سرکوب انقلابیون منجر شده بود.
از همه اینها مهمتر غرب آسیا از قریب به سی سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، با غده ای چرکین و سرطانی به نام رژیم صهیونیستی دست و پنجه نرم میکرد که با طراحی کانونهای فاسد قدرت در اروپا و آمریکا آمده بود تا با ایده از نیل تا فرات، قلب جهان اسلام را آماج حمله قرار داده و مسلمانان را بیشتر از پیش، به بند اسارت بکشاند.
در چنین شرایطی انقلابی به پیروزی رسید که شعار کلیدی اش نفی وابستگی به شرق و غرب بود، همه طبقات مردم در تحقق آن نقش داشتند و رهبری اش بر عهده یک مرجع دینی بود که سالها قبل از پیروزی انقلاب اینگونه نسبت به تاسیس رژیم نامشروع اسرائیل واکنش نشان داده بود: “این جانب حسب وظیفه شرعیه به ملت ایران و مسلمین جهان اعلام خطر می کنم قرآن کریم و اسلام در معرض خطر است”.
حالا بهتر می شود فهمید که چرا در بهمن۵۷ ملتها انگیزه گرفتند و قدرتها عصبانی و مایوس شدند. اما این آخر ماجرا نبود. آنها که دستشان از ایران کوتاه شده بود خیلی زود فهمیدند انقلاب اسلامی، پیامی جهانی دارد و ایده رهبرانش برای صدور انقلاب، در دل ملتهای مستضعف و تحت ستم جهان کور سوی امید را روشن کرده و برای آزادی خواستار از مسلمان و حتی غیرمسلمان الگو شده است و اگر دیر بجنبند، از خاکریزهای بیشتری باید عقب بنشینند.
همه آنچه در طول چهار دهه منطقه غرب آسیا شاهد آن بوده تقابل همین دو گفتمان است، منطقی که تکیه اش بر ملتهاست و برای بیداری آنها در پرتو آموزهای دینشان، اسلام، تلاش می کند و تفکری وارداتی که با میدان داری حکام دست نشانده اش، که عبدذلیل و نوکر غرب شده اند، بدنبال تولید نظمی نوین است. روزی از خاورمیانه بزرگ سخن می گوید و دیگر بار از خاورمیانه جدید، یک روز به اسم مبارزه با تروریسم، گروه های تروریستی تاسیس می کند و روزی دیگر به اسم آزادی، همان نوکران دست نشانده را سرنگون می کند و کشوری مستقل را به اسارت سربازان اعزامی از اروپا و آمریکا در می آورد! این نقشه کشی ها و لشگرکشی ها اما جملگی از واقعیتی واحد حکایت دارند؛ ” قدرت های بزرگ امروز در منطقه غرب آسیا زمین گیر شده اند”.
آنها که هفتاد سال پیش با تطمیع و تهدید و توهین، بذر رژِیمی جعلی را در خاک مقدس فلسطین نشاندند تا در سایه سار درخت روییده از آن از نهر تا بحر را به تصرف ایده های استعماری و استکباری خود در بیاورند امروز مجبور شده اند دورتادور خویش را دیوار بکشند تا از گزند مجاهدان تربیت یافته در پرتو تلالو انقلاب اسلامی، در امان باشند و آن زمان که یکی از رهبران این مجاهدین، که افتخار خویش را عضویت در حزب ولایت فقیه می داند، از برنامه هایشان برای نابودی این رژیم کودک کش می گوید، بلادرنگ بر ارتفاع دیوار خودساخته می افزایند تا شاید چندصباحی بیشتر به اشغالگری شان ادامه دهند.
نظری ولو گذرا بر تحولات چهاردهه گذشته نشان داده است آنها که “می خواستند تمام این منطقه بشود پاانداز رژیم صهیونیستی” و به اعتراف خودشان حداقل در قرن ۲۱، هفت تریلیون دلار هزینه کرده اند و چیزی دستشان نیامده است و”امروز دشمن عصبانی است که چرا ایران در منطقه قدرت دارد”.
نگاهی بر شکست متوالی ارتشهای عربی با کوله باری از ادعا و امکانات، در مقابل رژیم صهیونیستی و مقایسه آن با توفیقات محور مقاومت در چهل سال گذشته، به عیان اهمیت انقلاب ایران و نقش آفرینی آن در تغییر طراحی های دشمنان برای فلسطین، به عنوان مسئله اول جهان اسلام، را نشان داده است.
گزافه نیست گفته شود که اگر بهمن ۵۷، انقلاب اسلامی ایران به پیروزی نمی رسید و به دنبال آن جمهوری اسلامی که”اعلام می کند که هر جا مظلومی هست و نصرتی لازم است، ما آنجا حاضریم” تاسیس نمیشد، از قبله اول مسلمین جز تاریخی پر از تاسف چیزی باقی نمانده و اسرائیل بر منطقه حاکم شده بود.
امروز در پرتو نگاه توحیدی انقلاب اسلامی که ظلم ظالم را نمی پذیرد و تکلیف خویش را پشتیبانی از مظلوم می داند، بیداری اسلامی در منطقه غرب آسیا فراگیر شده و دشمنان در ضعیف ترین شرایط خود، برای به تعویق انداختن نابودی شان، دست و پا میزنند.