به گزارش آذر به نقل از خبر آنلاین، روزنامه خراسان نوشت: نمونه های این ادبیات جدید کم نیست. از تعابیری نظیر این صحبت حمید رسایی که اظهار داشته بود: «من ضبط صوت رهبری نیستم، بلکه تبیین کننده سخنان ایشان هستم»، گرفته تا این گزاره که کامران غضنفری نماینده مردم تهران در مجلس اظهار داشته بود: «چیزهایی هست که رهبری به زبان نمی آورند اما ما می دانیم خواست ایشان چیست»، همگی نشانه یک تغییر معنادار در شیوه نسبت سازی سیاسی با جایگاه رهبری است. تغییری که در ظاهر، خویش را وفادارانه معرفی می کند اما در عمل، پرسش های جدی در رابطه با مرز میان تبعیت، تبیین و تفسیر به رأی بوجود می آورد. مساله اصلی دراین میان، نه اختلاف نظر سیاسی است و نه الزام جریان های مختلف به اجرای مو به موی سفارش هاست. جمهوری اسلامی، همواره میدان تنوع دیدگاه ها و اختلاف نظرهای درون گفتمانی بوده و هیچ وقت از سیاست ورزان نخواسته است که به نسخه ای واحد و مکانیکی عمل کنند. اما آن چه محل تأمل است، رفتار جریانی است که همواره خویش را انقلابی تر و نزدیک تر به رهبری معرفی می کند، اما در بزنگاه های مهم، سفارش های علنی و شفاف را نادیده می گیرد و در عوض، به استنباط های شخصی از سخنان ناگفته متوسل می شود. اگر سفارش ها روشن بوده اند، چرا در عمل خلاف آنها رفتار شده است؟ اگر دفاع از دولت، پرهیز از دوقطبی سازی و ممانعت از التهاب اجتماعی مورد تاکید قرار گرفته، چطور می توان کنش هایی را که عملا به تشدید شکاف ها و تضعیف سرمایه اجتماعی می انجامد، ذیل عنوان خواست رهبری باز تعریف کرد؟ درچنین وضعیتی، تبیین از جایگاه یک وظیفه روشنگرانه خارج و به سازوکاری بدل می شود که بار مسئولیت تصمیمات پرهزینه را از دوش کنشگران سیاسی برداشته و به سطحی بالاتر منتقل می کند. تبیین، در معنای حقیقی خود، مستلزم فهم دقیق سخن، التزام عملی و پذیرش هزینه های تصمیم است. اما وقتی تبیین به استنباط شخصی فروکاسته شود، دیگر نه روشنگری است و نه وفاداری به اصل آن پیام، بلکه نوعی تصاحب مرجعیت بحساب می آید. نسبت دادن تصمیمات پرهزینه، خطاهای محاسباتی یا رفتارهای جنجالی به صحبت های ناگفته رهبری، در واقع تلاشی برای سپر کردن جایگاه رهبری در مقابل نقد سیاسی است. اقدامی که ناخواسته، همان جایگاه را در معرض هزینه های اجتماعی قرار می دهد. جریان مدعی انقلابی گری، بیشتر از دیگران موظف است نشان دهد چطور می توان با عقلانیت، مسئولیت پذیری و درک حقیقت های میدان، برای رهبری بسط ید ایجاد کرد، نه آنکه با حاشیه سازی و تندروی، عرصه تصمیم گیری را پرهزینه تر کند. بسط ید، محصول رفتار مسئولانه ای است که با درک شرایط، محاسبه هزینه ها و پرهیز از التهاب آفرینی، امکان تصمیم گیری مؤثرتر و کم هزینه تر را برای رهبری فراهم می آورد. تجربه های تاریخی و معاصر نیز گواه همین حقیقت است. شخصیت هایی چون شهید قاسم سلیمانی و سیدحسن نصرا…، نه با ادعای فهم سخنان ناگفته رهبری، بلکه با دقت، انضباط سیاسی و التزام عملی به چارچوب های کلان، به چهره هایی تبدیل شدند که عملا میدان عمل رهبری را گسترش دادند. آنها مسئولیت تصمیمات خویش را پذیرفتند و هیچ گاه تلاش نکردند اشتباه یا هزینه ای را به نام رهبری ثبت کنند. 23302
منبع: آذر
